نویسنده: دکتر فریدون تفضّلی




 

 نظریّه های اقتصادی و سیاسی رابرت مالتوس

مقدمه

اقتصاددانان پس از اسمیت به طور کلی معتقد بودند که آینده ی نظام سرمایه داری تاریک است. آنها با توجه به « نظریه ی جمعیت » مالتوس، مسئله ی رشد اقتصادی را در جهت مورد بحث قرار دادند که نتایج آن، رکود اقتصادی و بیکاری و به طور کلی « حالت سکون » است. در نظریه ی مالتوس، همانند نظریه ی اسمیت، مسئله ی جمعیت و توسعه ی اقتصادی از یکدیگر جدا نبوده و با هم در ارتباط نزدیک هستند. گرچه مالتوس در بحث خود از رشد و توسعه ی اقتصادی مطابق با پیش فرض اسمیت، انباشت سرمایه را مهم می داند، لیکن در شرایطی که منابع طبیعی ثابت است، بر رشد جمعیت به عنوان مانع اصلی توسعه ی اقتصادی تأکید می گذارد. دیوید ریکاردو، مشهورترین نظریه پرداز قرن هیجدهم با الهام از نظریه ی مالتوس و با نظریه ی میل، به عنوان اقتصاددانی که عقایدش مابین مالتوس و ریکاردو قرار دارد، برای جلوگیری از مشکلات ناشی از رفتار جمعیت در سرمایه داری، پیشنهادها و راه حلهایی ارائه کرده است.
باید توجه کنیم که اوضاع و احوال اقتصادی در زمان این اندیشمندان با زمانی که آدام و اسمیت و ژان باتیست سه در مورد مسائل اقتصادی به بحث و گفتگو نشستند، تفاوت بسیار داشته است. در زمان مالتوس، ایالت انگلستان نو در آمریکای شمالی به وجود آمد. به نظر مالتوس جمعیت این ایالت در طول قرن هیجدهم هر بیست و پنج سال، دو برابر شده بود. در اواخر قرن هیجدهم و در زمان ریکاردو محاصره ی دریایی انگلستان به وسیله ی ارتش ناپلئون تأمین خواربار را برای بریتانیا بسیار دشوار کرده بود و به همین علت قیمت گندم در این کشور افزایش یافت و در نتیجه درآمد ارضی را بالا برد. رکود حاصل پس از جنگهای ناپلئون با انگلستان در سال 1815 میلادی با افزایش بیکاری و ترقی قیمت موادغذایی اوضاع اقتصادی انگلستان را به کلی مختل کرده بود. در چنین وضعیتی بود که ریکاردو با طرح « نظریه ی توزیع ثروت » این طور استدلال می کرد که در نظام سرمایه داری انگلستان، طبقه ی مالک تنها طبقه ای است که به زیان طبقات دیگر (مانند طبقه ی کارگر و طبقه ی سرمایه دار) غنی و ثروتمند می شود.

عقاید توماس رابرت مالتوس

در عصر ما – و در حقیقت در تمام تاریخ بشر – عقاید و افکار مالتوس – کشیش پروتستان کلیسای انگلیکان انگلیس (1766 – 1834) – دارای اهمیت بسیار بوده است. زندگی اجتماعی مالتوس زمانی آغاز شد که انقلاب صنعتی نه تنها روشهای پیشرفته ای در زمینه ی تولید و حمل و نقل به وجود آورده بود، بلکه منجر به سازماندهی نوینی در امر تجارت و ایجاد تسهیلاتی در نظام بانکی و اعتبارات شده بود. جمعیت در حال توسعه ی شهرها که امکانات اشتغال آنها به دلیل پیشرفت تکنولوژی کاهش یافته بود، مسئله ی مهمی را تشکیل می داد. این اقتصاددان انگلیسی در زمانی زندگی می کرد که عوامل زیادی برای نومیدی و افسردگی وجود داشت. هنگامی که او در سال 1797 میلادی نظریه ی معروف جمعیت خود را در ذهن می پروراند، انقلاب فرانسه از طریق حکومت وحشت، به فساد و حکومت آزار دهنده ی هیأت مدیره (= دیرکتوار) منجر شده بود، لیبرالیسم در انگلستان تقریباً از بین رفته بود، مالیاتها و فقر ، دوش به دوش هم، در سرمایه داری ترقی می کردند و ایرلند در آستانه طغیان سال 1798 قرار داشت. این رویدادهای یأس آور، بستر فکری زمان او را شکل می داد و مالتوس تبیین علمی این رویدادهای یأس آور را آغاز کرد. قبل از آن که به تجزیه و تحلیل نظریه ی جمعیت مالتوس بپردازیم، لازم است که به طور مختصر به فلسفه ی سیاسی مالتوس نگاه کنیم.

فلسفه ی سیاسی مالتوس

اگر چه مالتوس درباره فلسفه ی سیاسی خود مقاله ای ننوشته است، لیکن از بررسی عقایدش در مورد مسائل اقتصادی زمان وی این طور استنباط می شود که او تا اندازه ی زیادی تحت تأثیر فلسفه بنتهام ( = فلسفه ی لذت و درد ) قرار گرفته است. به نظر او هدف اساسی نظام اجتماعی فراهم کردن حداکثر رفاه (= خوشبختی ) برای حداکثر افراد جامعه است. برای نیل به این هدف، قانون یا نظام خاصی جز مشاهده براساس تجربه وجود ندارد. ملت انگلستان به نظر مالتوس چنین تجربه ای را به دست آورده بود.
پدر مالتوس انسانی « کمال گرا » و از تحسین کنندگان پرشور عدالت سیاسی اثر ویلیام گادوین (1) نویسنده ی اولین کتاب فلسفه ی آنارشیسم در آن زمان بود. وی همچنین به مباحث مطرح شده در کتاب پیشرفت ذهن انسان اثر مارکی دو کندورسه (2) ریاضی دان برجسته ی فرانسوی علاقه داشت و به بحث و مناظره اهمیت می داد و خانواده اش را تشویق می کرد که نظریه های تازه ای ارائه کنند و درباره ی آنها به مباحثه بنشینند. مالتوس که به اندیشه ی پدرش در مورد پیشرفت انسان با دیده ی تردید می نگریست، سلاحی برای استدلال و بحث خود ابداع کرد که همان نظریه ی او درباره جمعیت است.
از آنجا که عقاید گادوین در آن زمان تأثیر زیادی بر افکار مردم انگلستان گذاشته بود و از طرف دیگر مالتوس فلسفه ی خود را در مقابل عقاید او ابراز کرد، لازم است که به طور مختصر به مباحث اصلی کتاب عدالت سیاسی گادوین نگاه کنیم. در این کتاب که در سال 1793 میلادی انتشار یافت، گادوین نوشته است:
انسان اصلاح پذیر و قابل تکامل است و یا به عبارت دیگر مستعد بهبودی دائمی است ... حقیقت، قادر مطلق است... آنچه پا به عرصه وجود می گذارد طرح ساده ای است که فاقد هرگونه شخصیت یا جنبه های قطعی ناشی از تلقین است. (3)
از نظر گادوین تمام مسائل بشر در جامعه ناشی از وجود دولتهای فاسد و نهادهای ضعیف اجتماعی است. انسان تنها هنگامی خواهد توانست مسائل جامعه را حل کند و به سطحی از تکامل ارتقاء یابد که خود را بهتر بشناسد و بدین منظور، تعلیم و تربیت صحیح ضرورت پیدا می کند. به عبارت دیگر، تعلیم و تربیت صحیح می تواند مسائل بشر و از جمله مسئله ی جمعیت را حل کند و در این جریان، عقل بشر عاملی است که بر تمامی غریزه های انسانی غلبه می کند. تعلیم و تربیت در صورتی که به نحو مناسبی اجرا شود، به گونه ای منجر به شناسایی طبیعت می گردد که باعث می شود موجودیت نوع بشر به صورت لایزال و فناناپذیر باقی بماند.
در این اوضاع، دیگر مسئله ی ازدیاد جمعیت در جامعه مطرح نیست. گادوین حتی پا را فراتر گذاشته و انتظار دارد که با فرا رسیدن بالاترین مرحله ی توسعه ی اقتصادی، نرخ رشد جمعیت تنزل کند و در چنین وضعیتی جمعیّت جامعه ی بشری به حالت ایستا درآید. گادوین برای حل کردن مسائل اجتماعی با انقلاب خونین مخالف است و به جای آن به عامل تفاهم و قدرت درک بشر برای رسیدن به یک زندگی آرام متوسل می شود. از نظر او، هنگامی که بشر قدرت درک بیشتری پیدا کند، متوجه خواهد شد که سادگی زندگی و توزیع درآمد عادلانه آینده ای مملو از خوشبختی و سعادت به بار خواهد آورد.
مالتوس تصمیم گرفت تا به گادوین و کندورسه که معتقد بودند بشر می تواند به میزان نامحدود پیشرفت کند، جواب گوید. برای این منظور، مالتوس « نظریه ی جمعیت » خود را طرح کرد. او معتقد است که بدبختی بشر ناشی از قوانین نهادهای جامعه نیست، بلکه زاییده وضعیت خود افراد است. از این لحاظ وی خواستار حفظ سیستم موجود اقتصادی، اجتماعی و حقوقی در انگلستان شد زیرا در واقع تأمین سعادت این جامعه را در گرو حفظ چارچوب نهادهای موجود آن زمان دانست.
اگر چه آثار مالتوس به طور مستقیم فاقد زمینه های مذهبی است، لیکن عقاید او را در مورد فلسفه ی « لذت و درد » که همان فلسفه اصالت مطلوبیت بنتهام می باشد می توان نشأت گرفته از فلسفه ی قدرت الهی دانست. به نظر مالتوس، هدف و قصد پروردگار متعال، رهبری بندگان خود در انجام کارهای خوب و احتراز از کارهای بد است. بشر باید چنین هدف پسندیده ای را دنبال کند و در این جریان عقل انسان عاملی است که از میان محرکهای مختلف، بشر را در انتخاب راه خود به منظور انجام مشیت الهی هدایت می کند. تنها به وسیله ی ارزیابی نتایج انگیزه های مختلف از طریق اصل اصالت مطلوبیت است که انسان به تدریج خود را به ارضای انگیزه ها عادت می دهد و بدین طریق سعادت جامعه انسانی را تأمین کرده و بنابراین به دستیابی بر هدف الهی کمک می کند. این تنها روشی است که به وسیله ی آن می توان استنباط کرد که آیا انگیزه باید ایجاد شود یا اینکه کارها خود به خود انجام می پذیرد. با این روش، مالتوس معتقد است که ما باید محرکهای خود را با الهام از معیارهای الهی برای توسعه و ترفیع سعادت اکثریت انسانها تنظیم کند.

نظریه ی جمعیت مالتوس:

زمینه ی فلسفی نظریه ی جمعیت مالتوس به عقاید گادوین مربوط می شود. در این مورد، مالتوس با نظریه ی آنارشیسم گادوین مبنی بر ایجاد جامعه ای که در آن دولت وجود نداشته و به جا آن عامل تفاهم و قدرت درک بشر موجب تکامل اجتماعی باشد، مخالفت کرد. مالتوس به منظور این هدف فرض نمود که اولاً غذا برای زندگی انسان لازم است و ثانیاً ازدواج میان زن و مرد امری طبیعی است. فرض اول فرضی است که بدیهی و فرض دوم پدیده ای است ابدی که همواره برای تنازع بقاء بشر لازم است. با این دو پیش فرض و با مشاهده ی وضع نابسامان فقرا در انگلستان و مطالعه ی روند رشد جمعیت در کشورهای اروپایی و آمریکا، مالتوس به این نتیجه رسید که جمعیت جهان با تصاعد هندسی زیاد می شود ولی میزان تولید مواد غذایی با تصاعد عددی بالا می رود و بدین ترتیب روزی فرا خواهد رسید که گرسنگی و فقر زندگی بشر را با خطر روبه رو خواهد کرد. (4)
کتاب مالتوس به شکلی که برای نخستین بار در سال 1798 میلادی با عنوان مقاله ای در باب جمعیت (5) به چاپ رسید اثری نسبتاً کوچک بود و تقریباً سراسر آن جنبه ی « قیاسی » داشت. از آن سال به بعد و تا سال 1803 میلادی، مالتوس به سفر دامنه داری در اروپا پرداخت و از هر که می توانست، مدارکی برای دفاع از نظریه ی خود جمع آوری کرد. در نتیجه، در چاپ دوم، کتابی فراهم آمد که با آمار و ارقام مربوط به رشد جمعیت در سراسر دنیا همراه بود و به رساله ی مالتوس جنبه ی « استقرایی » داد.
استدلال مالتوس چه بود؟ او بر اساس مطالعاتی که در مورد رشد جمعیت در آمریکای شمالی انجام داده بود به این نتیجه رسید که جمعیت این قاره هر بیست و پنج سال دو برابر می شود. همچنین در انگلستان و ونیز جمعیت به نحو قابل ملاحظه ای افزایش یافته بود، به طوری که در طول 125 سال جمعیت انگلستان از 8/5 میلیون (در سال 1712 میلادی) به 12 میلیون نفر رسیده بود. مالتوس این آمار را به تمام کشورهای دنیا تعمیم داد و خاطر نشان ساخت که هرگاه مانعی در سر راه رشد جمعیت پدید نیاید، تعداد آن هر بیست و پنج سال 2 برابر و بعد از صد سال 32 برابر، پس از دویست سال 1024 برابر و بعد از سیصد سال 32768 برابر جمعیت فعلی خواهد شد. ضمناً مالتوس استدلال می کرد که براساس مطالعات تجربی او افزایش سریع مواد غذایی امری غیر ممکن است زیرا عرضه ی زمین به طور کلی، و بالاخص زمین حاصلخیز، محدود بوده و دانش فنی نیز سریعاً پیشرفت نمی کند. بنابراین، با توجه به نمودار (1)، جمعیت جهان با تصاعد هندسی و تولید مواد غذایی با تصاعد عددی رشد می کند و در نهایت، رشد جمعیت از رشد تولید مواد غذایی فراتر می رود که منجر به ایجاد شکاف جمعیت یا شکاف مالتوس خواهد شد. علت آنکه زمین قادر نیست تولید مواد غذایی را با رشدی معادل رشد جمعیت ترقی دهد، « قانون بازده نزولی » می باشد که گرچه مالتوس صریحاً در رساله ی خود بدان اشاره نکرده ولی به عنوان یک فرض ضمنی در استدلال او مستتر است.

قانون بازده نزولی

براساس این قانون، هرگاه شیوه ی فنی و عوامل تولید ثابت بماند و تنها یک عامل تولید تغییر کند، در این صورت با اضافه کردن عامل تولید متغیر، تدریجاً بازده ی تولید، حالت نزولی به خود خواهد گرفت. یعنی به عنوان مثال چنانچه میزان نیروی کار بالفعل در یک قطعه زمین دو برابر شود – در حالی که سرمایه اختصاص یافته به آن قطعه زمین و نیز شیوه ی فنی، یعنی تکنولوژی تولید ثابت باشد – آنگاه میزان تولید افزایش خواهد یافت ولی هیچ وقت دو برابر نخواهد شد. به تعبیر دیگر، با اضافه شدن واحدهای جدید نیروی کار، بهره وری نهایی در این قطعه زمین کاهش یافته و تولید با آهنگ نزولی بالا خواهد رفت. بدین ترتیب، بین تولید مواد غذایی و افزایش سریع جمعیت مطابق با نمودار (1) شکافی به وجود می آید. این شکاف که در نظریه ی مالتوس « شکاف جمعیت » خوانده می شود، دقیقاً تفاوت بین رشد جمعیت و رشد تولید مواد غذایی را نشان می دهد که به نظر مالتوس نتیجه ی آن بیکاری، فقر، گرسنگی و جنگ خواهد بود.
از نظر مالتوس، چنانچه میزان زمین مرغوب و حاصلخیز نامحدود باشد، مواد غذایی با تصاعد هندسی افزایش خواهد یافت. اما با توجه به این که عرضه ی زمینهای مرغوب محدود بوده و همه ی آنها زیر کشت قرار دارد، افزایش مواد غذایی فقط با نرخ نزولی ممکن می شود. از طرف دیگر، هر گاه کار و سرمایه ای به یک قطعه زمین که قبلاً بایر بوده است اختصاص یابد، نتیجه به طور کلی همان خواهد بود، زیرا ممکن است فرض شود که بهترین زمین در ابتدا مورد بهره برداری قرار گرفته است. بنابراین، اگر افزایش جمعیت سریعتر از پیشرفت تکنولوژی در کشاورزی صورت گیرد، مقدار غذا برای هر نفر تقلیل خواهد یافت و سرانجام این روند به نقطه ای خواهد رسید که اگر جمعیت باز هم افزایش یابد، هر فرد کمتر از غذای مورد نیاز یک انسان تولید خواهد کرد. در این وضعیت است که گرسنگی، رشد جمعیت را متوقف می کند. از این تحلیل، مالتوس این طور نتیجه می گیرد که حتی اگر امکان داشت که یک سیستم اجتماعی ایده آل نظیر سیستم گادوین به وجود آید و نظارت بر جمعیت از بین برود و یا تخفیف یابد، چنین سیستمی خود به خود به وجود نمی آید زیرا بهره وری زمین در شرایط برابر همراه با رشد جمعیت افزایش نمی یابد.

راه حلهای مالتوس:

مالتوس معتقد بود که از سه طریق می توان از رشد جمعیت جلوگیری کرد. این سه راه عبارت اند از: منع یا فشار اخلاقی ( عقب انداختن ازدواجها )، کنترل جمعیت از طریق برنامه تنظیم خانواده، فقر و گرسنگی. وی راه حلهای اول و دوم « راه حلهای جلوگیری » و راه حل سوم را « راه حل مثبت » می نامد. در مورد روش اول، مالتوس بدبین بود و اعتقاد داشت تا زمانی که مردم در مورد اصول واقعی « اقتصاد سیاسی » آگاهی کافی به دست نیاورند، این طریق چندان مؤثر نخواهد بود. در مورد روش دوم، او به عنوان یک کشیش نمی توانست آن را روشی مشروع به شمار آورد، هر چند مالتوس اعتراف می کرد که در برخی از دورانهای تاریخ – مانند دوران امپراطوری روم – این روش برای جلوگیری از ازدیاد جمعیت به کار رفته و دارای اهمیت اساسی بوده است، اما معتقد بود که این طریق نیز در نهایت تأثیر چندانی نخواهد داشت. مالتوس معتقد بود که افزایش جمعیت، مسائل اجتماعی و اقتصادی مانند بیماری، جنگ و قحطی به دنبال خواهد آورد و چنین نتیجه می گرفت که فقر و گرسنگی مهمترین عوامل متوقف کننده ی افزایش جمعیت هستند. بنابراین، دلیل عدم افزایش سریع جمعیت این است که بسیاری از مردم بر اثر فقر و گرسنگی تلف می شوند. (6)
آیا واقعاً اگر مردم بیشتری به کار روی زمین بپردازند و غذای بیشتری تولید کنند، نمی توان از فقر و گرسنگی جلوگیری کرد؟ پاسخ مالتوس به این پرسش منفی است زیرا او معتقد است که قانون بازده نزولی عامل بازدارنده ی این قضیه محسوب می شود و همان طور که قبلاً اشاره شد، جمعیت با تصاعد هندسی رشد می کند در حالی که تولید مواد غذایی با تصاعد عددی افزایش می یابد. در این شرایط است که پدید آمدن شکاف مالتوس ( که در واقع همان شکاف جمعیت می باشد ) اجتناب ناپذیر خواهد بود.
ضمناً مالتوس هر گونه اعانه ی پولی را به عنوان راه حل مسئله ی جمعیت رد می کرد زیرا اعتقاد داشت هرگونه پرداخت پولی به صورت اعانه، مسئله ی فقر را حل نخواهد کرد بلکه تنها به افزایش درآمد نهایی کمک کرده و در نتیجه منجر به رشد جمعیت خواهد شد. بنابراین، کمک به مستمندان وضعیت آنها را بدتر می کند زیرا با افزایش تعداد کودکان این طبقه، چنین اقدامی موجب می شود تا ثروت جامعه از افرادی که آن را به صورت مولد مورد استفاده قرار می دهند، به جمعیت فقیر جامعه انتقال یابد و بنابراین وجوهی که باید برای ایجاد مشاغل جدید سرمایه گذاری شود برای نگهداری فقرا بیهوده مصرف می شود و در نتیجه رشد اقتصادی کاهش می یابد. از نظر مالتوس علت فقر در جامعه ساختار بنیادی آن و علت واقعی فقر از رفتار اجتماعی خود فقرا ناشی می شود. به عبارت دیگر، فقرا خود مسئول بدبختی خود می باشند و متأسفانه برای مبارزه با فقر اقتصادی نمی توان کاری انجام داد. تنها راه حل این است که گرسنگی و فقر، رشد جمعیت را تدریجاً متوقف کند.

نتایج نظریه ی جمعیت مالتوس:

مالتوس این طور استدلال می کند که میزان دستمزد واقعی – بجز هنگامی که جمعیت به اندازه ی کافی به وسیله ی « منع اخلاقی » محدود شود – به طرف دستمزد معیشتی میل خواهد کرد. در نمودار (2) با توجه به اینکه جمعیت روی محور افقی و دستمزد واقعی روی محور عمودی قرار دارد، خط افقی میزان معیشتی دستمزد واقعی را که برای تنازع بقاء جمعیت لازم است، نشان می دهد. دستمزد واقعی ابتدا هنگامی که جمعیت اندک است، بالا می رود ولی بعد از آن قانون بازده نزولی وارد عمل شد، میزان دستمزد واقعی کاهش می یابد تا به نقطه ی D برسد. در این وضعیت، عوامل مثبت از نظر مالتوس، یعنی گرسنگی، فقر، بیماری و جنگ تأثیرات خود را روی جمعیت انبوه خواهد گذاشت و از رشد آن جلوگیری خواهد کرد.
مالتوس نرخ دستمزد پولی را وابسته به نسبت میان نیروی کار شاغل و « مایه ی دستمزد » می داند. با این فرض که « مایه ی دستمزد » نسبت ثابتی از انباره ی سرمایه را تشکیل می دهد، در نتیجه ی رشد مداوم جمعیت (رشد نیروی کار) نرخ دستمزد پول کاهش یافته و در وضعیتی که سطح قیمتها ثابت است، نرخ « دستمزد واقعی » به پایین ترین سطح یا سطح معیشتی دستمزد تنزل می یابد. بنابراین، هر گاه انبار سرمایه و در نتیجه « مایه ی دستمزد » با نرخی سریعتر از رشد جمعیت افزایش یابد، روند نزولی در نرخ دستمزد واقعی را می توان جبران نمود. از این رو، انباشت سرمایه برای افزایش جمعیت و ثروت، امری ضروری و اساسی است زیرا امکان افزایش « مایه ی دستمزد » را که از محل آن نیروی کار نگهداری می شود، فراهم می آورد.
تقاضا برای نیروی کار از یک طرف نیاز به آن دارد که « مایه ی دستمزد » اضافی وجود داشته باشد، ولی از طرف دیگر در واقع باید تقاضا برای کالا نیز وجود داشته باشد. براساس فرض مالتوس، با ثابت بودن « مایه ی دستمزد » و پایین آمدن دستمزدها در اثر فشار جمعیت، تقاضا برای کشت زمین ( به عنوان یکی از منابع طبیعی ) که عرضه ی آن ثابت است، بالا می رود و حجم بهره ی مالکانه را زیاد می کند. در مقابل، میزان دستمزد واقعی کارگران و در نتیجه قدرت خرید واقعی آنها برای خریداری کالاها و محصولات مختلف کاهش می یابد. از این رو، « تقاضای مؤثر » برای کالاها کاهش یافته و در نتیجه عرضه ی آنها تنزل می یابد. همراه با کاهش تقاضای مؤثر، تقاضا برای نیروی کار نیز کاهش می یابد و در جامعه بیکاری و رکود اقتصادی پدید خواهد آمد. بدین ترتیب، مالتوس به عنوان یک اقتصاددان بدبین مکتب کلاسیک با نظریه ی جمعیت خود، « قانون سه » را رد کرد. به طور تلویحی از عقاید مالتوس می توان نتیجه گرفت که وی معتقد بود عرضه، تقاضای خود را به وجود نمی آورد بلکه این رابطه کاملاً برعکس است.
خلاصه اینکه، براساس « نظریه ی جمعیت » مالتوس، افزایش جمعیت مانع بزرگ توسعه اقتصادی محسوب می شود، در حالی که جمعیت شناسان، عامل جمعیت را مهمترین عامل توسعه و رشد اقتصادی هر جامعه می دانند. از نظر آنها، مثالهای متعدد تاریخی نشان می دهد که افزایش جمعیت موجب پیشرفت اقتصادی می شود زیرا در وضعیت رونق اقتصادی، برای احتراز از کاهش سطح « تولید سرانه » و به منظور تأمین زندگی بهتر برای همه، سطح فعالیتهای اقتصادی افزایش می یابد و از طرف دیگر، افزایش جمعیت فعال به معنای افزایش یکی از دو عامل تولید و توسعه، یعنی کار و سرمایه است و سیر فزاینده جمعیت، نهایتاً موجب توسعه و پیشرفت اقتصادی می شود. ولی باید به خاطر داشت که این وضعیت در صورتی امکانپذیر است که مطابق با نمودار (3) تکنیک تولیدی جامعه از کارایی و پیشرفت لازم برخوردار شود. معنای اقتصادی این حرف آن است که منحنی محصول نهایی نیروی کار (MPL) – که در واقع همان منحنی تقاضا برای کار (DL) است – باید به طور موازی به طرف بالا منتقل شود و همچنین سرمایه و تجهیزات فنی به مقدار کافی در جامعه وجود داشته باشد. بنابراین، هر گاه بهره وری نیروی انسانی – به علت پیشرفت تکنولوژی – سریع تر از رشد جمعیت افزایش یابد، این رشد جمعیت بدون آنکه موجب کاهش دستمزد واقعی شود، مداوم بوده و مسیر خود را طی خواهد کرد. ولی این شرایط در نظریه ی جمعیت مالتوس وجود ندارد. در جوامعی که در آنها اصولاً افزایش جمعیت، بیش از افزایش منابع و تولیدات است، این عدم تعادل، در صورتی که از طریق پیشرفت فنی در امر تولید و بالا بردن بهره وری نهایی نیروی انسانی جبران نشود، موجب می گردد که « تقاضای مؤثر » برای خرید کالاها و خدمات – و در نتیجه سطح فعالیتها و تولید – کاهش یابد و اقتصاد با مسائل منفی ناشی از ازدیاد جمعیت یعنی رکود، بیکاری و کمبود مواد غذایی مواجه شود.
بنابراین، به رغم این واقعیت که افزایش جمعیت یک عامل مهم توسعه ی اقتصادی است، این عامل هنگامی از نظر مالتوس مؤثر است که شرایط مساعد، و به ویژه قدرت تولید جامعه بالا باشد. قدرت تولید جامعه هنگامی بالا است که جامعه از کارایی لازم (از جهت تکنیک تولید و بهره وری نهایی نیروی کار مورد نیاز) برخوردار باشد. در این شرایط، به طور کلی افزایش جمعیت موجب می شود که
1. تقاضای مؤثّر یا تقاضای کل – و در نتیجه عرضه ی کل تولید – افزایش یابد.
2. تحرکی در کمیت و کیفیت عرضه و تقاضا ایجاد شود.
3. هزینه های عمومی (یعنی هزینه های مربوط به صنایع زیربنایی) بین جمعیت فعالِ بیشتری تقسیم گردد و در نتیجه سنگینی بار آن بر دوش هر فرد در جامعه کمتر احساس شود.
مالتوس نکات فوق را در کتاب خود با عنوان اصول اقتصاد سیاسی که چاپ اول آن در سال 1820 و چاپ دوم آن در سال 1836 میلادی منتشر شد، مورد بحث قرار می دهد. (7)

ارزشیابی نظریه ی مالتوس:

اساس و پایه ی نظریه ی مالتوس را از یک طرف یک مسئله ی فیزیولوژیکی، و از طرف دیگر یک مسئله ی فنی تشکیل می دهد. در نظریه ی جمعیت مالتوس، ازدیاد جمعیت از طریق تصاعد هندسی و افزایش در میزان تولید مواد غذایی از طریق تصاعد عددی صورت می گیرد. این شکاف حاصل، موجب قحطی و رکود اقتصادی می شود. شرط اساسی در این نظریه همانا « قانون بازده نزولی » است که نتایج شوم خود را در صورتی که شیوه فنی تولید ثابت بماند، به جامعه تحمیل خواهد کرد. امروز رشد سریع جمعیت بیشتر مربوط به کشورهای آسیایی و آفریقایی در حال توسعه می شود، در حالی که اروپا و آمریکای شمالی و بعضی از کشورهای آمریکای لاتین یا آفریقای جنوبی دارای رشد متناسب جمعیت هستند و مسئله ی انفجار جمعیت در این کشورها مطرح نیست. رشد جمعیت در کشورهای پیشرفته تا 75/0 درصد تا 5/1 درصد می باشد در حالی که در کشورهای در حال توسعه این رقم از 2 تا 7/3 درصد تغییر می کند.
این آمار به ما ثابت می کند که نظریه ی مالتوس در کشورهای در حال توسعه به علت آنکه رشد جمعیت بیشتر از رشد پیشرفت تکنیک می باشد، نتایج خود را نشان داده است. در واقع در بسیاری از مناطق در حال توسعه ی جهان، اوضاع و احوال اقتصادی نسبت به زمان مالتوس برای وقوع پیش بینیهای مالتوس مساعدتر شده است زیرا در این کشورها به جهت بالا رفتن سطح بهداشت مردم، از نرخ مرگ و میر کاسته شده و بنابراین « عوامل مثبت مالتوس » تا اندازه ای تحت کنترل قرار گرفته اند. لیکن در عین حال به علت عوامل اجتماعی و مذهبی راه حلهای دیگر مالتوس ( برنامه ی تنظیم خانواده ) عملی نشده و بنابراین رشد انفجار آمیز جمعیت، حیات اقتصادی این جوامع را تهدید می کند.
همان طور که ملاحظه شد، گرچه تعداد کثیری از اقتصاددانان، به رهبری مالتوس، افزایش جمعیت را مانع بزرگ توسعه ی اقتصادی می دانند؛ جمعیت شناسان، عامل جمعیت را مهمترین عامل توسعه و رشد اقتصادی تلقی می کنند. جمعیت شناسان معتقدند که جمعیت فعال، منبع ثروت ملی است و رشد تولید سرانه به نرخ رشد جمعیت فعال بستگی دارد. هر قدر جمعیت فعال سریعتر افزایش یابد، تولید سرانه با سرعت بیشتری بالا می رود. لیکن این فرضیه در شرایطی مصداق عملی خواهد داشت که آهنگ رشد پیشرفت تکنیک تولیدی جامعه از رشد جمعیت سریع تر باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1. William Godwin.
2. Marquis de Condorcet.
3. William Godwin, Political Justice, ed. F. E.I. Priestly (Toronto: University of Toronto Press, 1946), p. 46.
4. این همان پدیده ای است که امروز در مطالعه ی موانع توسعه ی اقتصادی در کشورهای در حال توسعه از آن تحت عنوان مسئله ی « انفجار جمعیت » نام برده می شود.
5. Thomas Robert Malthus, “An Essay on the principle of Population” in An Essay on the Principle of Population and A Summary View of the Principle of Population, ed. Anthony Flew (Baltimore: Penguin Books, Inc., 1970).
6. تحلیل مسائل اقتصادی با این روش بدبینانه و نتایجی که به وسیله ی مالتوس به دست آمد، سبب شد که علم اقتصاد در آن زمان به صورت علمی ناخوشایند در محافل علمی جلوه کند. بدین لحاظ، جای هیچ تعجبی نیست که توماس کارلایل (Thomas Carlyle) مورخ و فیلسوف اسکاتلندی پس از خواندن کتاب مالتوس علم اقتصاد را « علمی ملال انگیز یا شوم » (dismal science) نامید.
7. Thomas Robert Malthus, Principles of Political Economy (New York: Augustus Kelly Company, 1951), pp. 309 – 373.
 

منبع مقاله :
تفضّلي، فريدون؛ (1375)، تاريخ عقايد اقتصادي ( از افلاطون تا دوره ي معاصر )، تهران: نشر ني، چاپ دهم 1391